( بسمه تعالی )
سخن از فرهنگ پژوهی دلباخته ، نویسنده ای کارآزموده ، متخصصی دلسوز و معلمی بی ریا است که قوی و با شکوه زیست ، نوشت ، خواند ، قلم را محک زد ، کلام حیرت انگیزش را به رخ کشید و زلال و جاری ، به قول الهام فخاری : به کاوش همیشگی به فراسوی چهل تکه ها و وصله های هستی پرگشود.
دکتر الله کرم لیراوی بیش از هر چیزی معلم بود . سالها پیش در آموزش فنی و حرفه ای با ایشان آشنا شدم .
رییس انجمن صنقی آموزشگاههای آزاد فنی و حرفه ای . پرتلاش بود و پیگیر ، دغدغه مهارت آموزی و اشتغال جوانان داشت . مشاوری امین و استادی آگاه و متخصص که راهنمایی هایش گره گشا بود و حضورش رنگ دوستی و نزدیکی می داد به حرکت مهارت آموزان بخش خصوصی و دولتی.
رییس کانون کشوری انجمن های صنفی آموزشگاههای آزاد فنی و حرفه ای که شد ، همانقدر ساده بود و صمیمی.
می شد ساعتها نشست و از کلامش که رنگ و بوی خاطره داشت ، جرعه جرعه نوشید و لذت برد.
گاهی از عدالت علی ( ع ) سخن می گفت و اینکه بر مولایمان چه گذشت در حلقه یارانی که : اشبح الرجال بودند و لا رجال . زمانی از تاریخ سراسر افتخار و آزادگی ایرانیان شعرها می سرود و دمی از خورشیدآفرین و فلک ناز که افسانه عشق و دلدادگیشان نقل مجالس شده بود سخن میگفت و ما را غرق در افسون عشق می کرد و گاه گاهی هم از قدمت علم و ادب در جنوب رازها می گشود و گاه با داستانی کوتاه از قصه های زیبای جنوب ، خاطرمان را به خاطرات گره میزد و زمانی هم ما را به شاهنامه خوانی میهمان می کرد .
امسال در اولین روزهای بهار ایشان را ملاقات کردم ، دیدارها تازه شد و سفره دل باز . از همه چیز و همه جا سخن گفتیم . هنوز شور معلمی در وجودش جاری بود و دغدغه اش آموزش بود و گلایه هایی فراوان داشت از مهجوریت مهارت آموزی و مشکلات عدیده و حمایتهای کم اثر از فعالان این عرصه از سوی تصمیم گیران و تصمیم سازانی که خود مانعی بر سر راه توانمند سازی آینده سازان این مرز و بومند . از آن گفت که چه داریم و چگونه می توانیم تحولی ایجاد کنیم که دیگر شغل و نان دغدغه مردمانمان نباشد و نیم نگاهی هم به حکمت حکما و ادب ادیبان و عزت نفس و رشد استعدادها و ارزش آفرینی داشته باشیم.
آن روز کلاس درسی بود گه مروری مجدد داشته باشیم بر آنکه کیستیم و چیستیم ، چرا آمده ایم و به کجا می رویم و چه کنیم که مقصد ، محل آرامش باشد و نه حسرت و ...
پس از چند روز در فضای مجازی خبری دیدم که حکایت از جاودانه شدن روح دوست و استاد عزیز و گرانبها و ادیب ، آقای دکتر لیروای داشت .
6 اردیبهشت ، در اوج بهار و شکوفایی ....
روز غمگینی بود . سایه آن گرفتگی روزها است که با من است ....
یاد شعری از یلدا ابتهاج افتادم :
زمستانها را مهار کرد ، تاریکی ها را روشن . به بهار رسید و رفت .....
دریغا که دیگر نیست . راست گفته اند که دست اجل روز و ساعت و تقویم نمی شناسد.
و امروز همچنان که جویبار لحضه ها بی وقفه جاری است و اطرافمان مملو از هیاهو است ، او از زمان و مکان فراتر رفته و تنها حسرتی برایمان باقی مانده .
دکتر لیراوی ، معلم ادیب و مهربان ، فانوس را وا نهاده و به خورشید گره خورده وآثار و قلم و کلامش بر لبهای ما جاری است و ما مکرر او را زمزمه خواهیم کرد .
روح پاکش شاد و یادش جاودان باد.
حسین خمسه - مشهد